گل پسر

سه شنبه 26 شهریور

سلام عزیزدلم.. توی پست 20شهریور ، میخواستم از یه تصادف کوچولو بگم (که الحمدالله به خیر گذشت)، ولی چون مربوط به جشن تولد 15 ماهگیت بود چیزی ننوشتم. حالا نه به عنوان یک خاطره ی بد، بلکه به عنوان یک خاطره از لطف و بزرگی و مهربانیِ خدا ، برات می نویسم: روز سه شنبه، 19 شهریور، صبح زود، صبحانه نخورده (البته به شما چند قاشق غذا داده بودم) رفتیم بیرون.. بابا کار بانکی داشت (پرداخت آخرین قسط سمند)، منم رفتم فروشگاه رجبی تا قابلمه ی لعابی که شب قبل برات خریده بودم رو عوض کنم (چون وقتی بسته بندیش رو باز کردم دیدم پریدگی داره) ولی به جاش چیز دیگه ورداشتم.. بابا موز و سیب زمینی خرید.. بعد گفت دو تا خربزه هم بخریم و بریم پارک.. واسه همین ر...
26 شهريور 1392

دوشنبه 25 شهریور 92

سلام پسر گلم.. دیشب ، صادق جون رفته بود نمایشگاه کتاب مزار قطب الدین حیدر. واست چند تا کتاب خریده بود (18تا).. ایشاالله که به خوشی ازشون استفاده کنی و روز به روز علاقه ت به کتاب بیشتر بشه عزیزدلم.. (دستت درد نکنه داداشی).. اینجا یه آهنگِ شاد شروع شد، کتاب به دست شروع کردی به رقصیدن..( تازگی ها یاد گرفتی مثلا بشکن هم می زنی) قربونت برم شیرینکم.. خیلی دوستت دارم نفسم.. ...
25 شهريور 1392

چگونه با کودکم رفتار کنم- خلاصه فصل دوم - روش های اصلی تربیت

شگردهای تربیتی شگردهای تربیتی (1) چگونه تحسین کنیم؟ -اگر به تشویق کودکتان عادت ندارید،این کار ، اولین بار ، برایتان دشوار است. اما هر چه بیشتر تکرار شود ، برایتان آسانتر خواهد شد. -فقط به رفتارهای نادرست کودک خود توجه نکنید. اعمال درست او را نیز در نظر بگیرید. -انتقاد همراه با کمی ستایش نتایج بهتری به بار می آورد. -کودک می خواهد به هر طریقی که می تواند توجه شما را به دست اورد. اگر دیدگاه شما منفی باشد، او از راه های منفی به هدف خود میرسد. اگر روی نکات مثبت تمرکز کنید، رفتارهای خوب بیشتری دریافت خواهید کرد. 1- رفتار کودک را تحسین کنید ، نه شخصیت او را: مثال: نگویید: "چه پسر خوب...
24 شهريور 1392

چهارشنبه 20 شهریور

سلام ساتیارجونم. ماهگیت مبارک نفسم.. چند عکس از هفته ی گذشته، پارک ملت (ورودی پارک،کافه پسران لر): هزارهزارهزار ماشاالله عزیزدلم -وقتی باباجون میگه توپ رو بیار ، میری میاری. -وقتی خودت میزنی توی سر سه چرخه ت و آهنگش پخش میشه، یا همه ی توپ ها رو میذاری توی سبد، دستهاتو باز میکنی و میدوی طرف من،تا منم با دستای باز بدوم طرفت و بغلت کنم و ببوسمت و کلی آفرین هزارماشاالله بگم. -داداشی میگه اِ تو میگی اِ.. واسه همین این روزا توی خونه زیاد شنیده میشه، خصوصا موقع ورود داداشی(با یه آهنگ خاص): اِ.. اِ.. اِ.. اِ.. اِ.. اِ.. اِ.. اِ.. ...
20 شهريور 1392

شنبه 16 شهریور

سلام شیرین تر از عسلم.. مادر جان، چند سال پیش ، به آقای نجار، سفارش ساخت این وسیله رو داد تا نوه ها ، باهاش تمرین راه رفتن کنن.. (برای راه افتادنِ من و خاله ها و دایی ها هم از همچین وسیله ای استفاده شده).. دی ماه سال گذشته که تو هفت ماهه بودی نوبت تو شد که باهاش تمرین کنی.. (نوه های دیگه با کمک این وسیله توی نه ماهگی راه افتادن) .. ولی باباجون میترسید که زود باشه و برای کمرت خوب نباشه.. واسه همین، منم جمعش کردم.. و اصلا ازش استفاده نکردیم.. الان هلناجون (دختر خاله)هشت ماهشه.. با خودم گفتم دیگه نوبت هلناست.. دیروز آوردمش دم دست که در اولین فرصت بدمش به خاله جون.. ولی تو برش داشتی و شروع کردی به راه رفتن:توی ه...
16 شهريور 1392

پنج شنبه 14 شهریور 92

سلام پسر خوش زبونم.. دیروز از نمایشگاه کتاب خطیبی ، چند تا کتاب خریدم(63 هزار ت).. امیدوارم مطالعه ی این کتاب ها ، درکنار گوش کردن به صحبت های دکتر هلاکویی و خوندن مقالات و تجربیات دوستان اینترنتی ، بتونه به من و بابا کمک کنه تا تو رو خوب تربیت کنیم و فرصت ها از دست نره.. درسته که خودمون بی تجربه نیستیم ولی خوبه که آدم در هر کاری از تجربیات بقیه استفاده کنه و از روش های مختلف حل یک مسئله خبر داشته باشه .. از کارای این روزا و هفته هات: -- با یه لحنی که دلمو آب میکنی میگی مامااان.. میگم جاااان.. دوباره میگی مامااان .. بازم میگم جااان.. با اون نگاه نازت ، اینقدر تکرار میکنی که دیگه طاقتم نمیاد و بغلت میکنم.. هزار...
14 شهريور 1392

شنبه 9 شهریور

سلام عزیزدلم.. خدا رو شکر حالت کمی بهتره.. تب نداری ولی (گلاب به روی خوانندگان محترم وبلاگ) هنوز مشکل اسهالت، کامل برطرف نشده.. چهارشنبه، قبل از ظهر، بردیمت پیش دکتر عابدی و بعد از ظهر پنج شنبه، رفتیم پیش دکتر خلیل بهشتی.. حالاها دیگه راحت دارو نمی خوری!.. چه کاری!!!! اگه قراره به زور بهت دارو بدیم ، خب به زور بهت دارو گیاهی و غذاهایی که واست خوبه میدیم.. صبح جمعه برات کشک و نعنا سابیدم و با کمک باباجون کمی به خوردت دادم.. خاله جون تماس گرفت و حالت رو پرسید، منم بهش گفتم. گفت: بدو، بدو برو براش حریره بادوم بدون شیر درست کن.. منم دویدم و وقتی حریره حاضر شد، یه تشت آب و یه وسیله ی کوچیک که حباب سازه رو آوردم و شروع کردم ب...
9 شهريور 1392

چهارشنبه 6 شهریور 91

سلام گل مامان.. چیزی به ده صبح نمونده.. بعد از کلی گریه و بی قراری خوابت برد.. توی خواب هم داری ناله میکنی.. بمیرم برات مادر!! درد و بلات بخوره به جونم!!! دیشب هم اصلا نخوابیدی.. از یه طرف تب شدید، از یه طرف..، صبح برات جوشونده و کته ماست درست کردم، ولی به هیچ کدوم لب نزدی.. برات از دکتر وقت گرفتم و امروز می برمت دکتر.. فکر میکنم به خاطر خوردن شیرموز اینجوری شدی (از این بسته بندی های رضوی).. خیلی دوستت دارم گل مظلومم.. ...
6 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسر می باشد